کنار برکه ی دلم نشستم ونیامدی
دوباره در سکوت خود شکستم ونیامدی...
سوال کردم از خدا نشانه خانه ی تو را...
سکوت کرد و در سکوت شکستم ونیامدی...
امشب شب اول ماه رجبه.....یکسال از سکوت تو می گذره...یکساله که تو رفتی از خونه واز همچین شبی بود که پشت درهای ای سی یو صدای گریه ها مون بلند شد ولی مامان نمیدونم چرا صدای به این بلندی به گوش اسمونی خدا نرسید...