loading...
دلتنگی های مادرانه ام درسوگ تو
عزیزه بازدید : 9 یکشنبه 14 مهر 1392 نظرات (0)
این مثنوی حدیث پریشانی من است
بشنوکه سوگنامه ویرانی من است
امشب نه اینکه شام غریبان گرفته ام
بلکه به یمن امدنت جان گرفته ام
گفتم مرو که تیره شود زندگانیم
با رفتنت به خاک سیه می نشانیم
گفتی زمین مجال رسیدن نمی دهد
بر چشم باز فرصت دیدن نمی دهد
وقتی نقاب محور یکرنگ بودن است
معیار مهرورزی مان سنگ بودن است...

دیگر چه جای دلخوشی وعشق بازی است
اصلا کدام احمق از این عشق راضی است
این عشق نیست فاجعه ی قرن اهن است
"من" بودنی که عاقبتش نیست بودن است
حالا به حرفهای غریبت رسیده ام
فهمیده ام که خوب تورا بد شنیده ام
حق با تو بود از غم غربت شکسته ام
بگذار که صادقانه بگویم...پسرم خسته ام....!
ارسال نظر برای این مطلب

کد امنیتی رفرش
اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    آمار سایت
  • کل مطالب : 51
  • کل نظرات : 6
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 1
  • آی پی دیروز : 7
  • بازدید امروز : 3
  • باردید دیروز : 18
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 26
  • بازدید ماه : 70
  • بازدید سال : 146
  • بازدید کلی : 1,249